
پرداختن به شخصیتهایی که بهنوعی از جامعه جدا افتادهاند و بین آنها و مردم عادی تفاوت وجود دارد دستمایهی بسیاری از نویسندگان برای خلق آثارشان بوده است. بهطور مثال رمان بادام را نویسندهی کرهای وون پیونگ سون نوشته و در آن به زندگی نوجوانی به اسم یونجه پرداخته که مبتلا به بیماری خاص و نادری است. نویسنده در جایی از رمان مینویسد:
«پدر و مادرها آرزوهای بزرگی برای بچههاشون دارن؛ اما وقتی که اوضاع اونطوری که اونا انتظار داشتن پیش نمیره، فقط از بچههاشون میخوان که عادی باشن و فکر میکنن این کار آسونیه؛ اما پسرم عادی بودن سختترین چیزیه که میشه بهدست آورد.»
وون پیونگ سون کارگردان، نویسنده و فیلمساز اهل کرهجنوبی است. کتاب او توانست به شهرت جهانی دست یابد و برندهی جایزهی ادبی چانگبی برای بهترین اثر داستانی نوجوانان شد.
گرچه این رمان با محوریت شخصیتهای نوجوان نوشته شده؛ اما خواندنش برای بزرگسالان نیز جذاب و جالب خواهد بود.
این پسر نوجوان که زندگیاش روایت میشود، به بیماری آلکسی تایما یا اختلال روانی بیاحساسی مبتلا است. علت ابتلا به این بیماری از نظر پزشکی مشخص نیست و فرد بیمار نمیتواند احساسات خود را بروز دهد و در درک احساسات دیگران نیز ناتوان است. این بیماری نادر برای بیشتر مردم ناشناخته بود؛ ولی پرداختن این رمان به این موضوع باعث شد که خوانندگان این بیماری را تا حدودی بشناسند.
و اما یونجه با مادر و مادربزرگش زندگی میکند و تحت حمایت آنها قرار دارد؛ اما ناگهان اتفاقی هولناک برای خانوادهی او میافتد و از آنجایی که او نمیتواند واکنشی نسبت به این موضوع نشان دهد فقط خونسردانه ماجرا را تماشا میکند. مادربزرگ از دست میرود و مادر برای مدتی در بیمارستان و در حالت کما بستری میشود.
اینجاست که پسر نوجوان رمان مورد بحث، از نگاه مردم هیولا یا ربات معرفی میشود. درواقع دیگران بدون اینکه شناختی از یونجه و بیماریاش داشته باشند، او را مورد قضاوت و پیشداوریهای ناآگاهانهی خود قرار میدهند.
بعد از این حادثهی وحشتناک پسر نوجوان مجبور است خودش بار زندگی را به دوش بکشد.
به نظر میرسد نقطهی عطف این داستان آنجاست که یونجه با پسری شرور و بهنوعی قلدر به اسم گن آشنا میشود. دنیای شخصیت اصلی با ورود این دوست عجیبوغریب تغییر میکند.
ما با خواندن رمان بادام، به دنیای عواطف انسانی قدم میگذاریم. دنیای نوجوانهایی را خواهیم شناخت که در بروز احساسات خود مشکل دارند. کم حرف میزنند و از دید دیگران شاید غیرعادی تصور میشوند. ورود به دنیای اینگونه افراد شاید سخت به نظر میرسد؛ اما این نویسنده در خلال داستانی که برای خواننده تعریف میکند، به این مهم دست یافته است.
دو محور دیگری که در این رمان به شکلی پررنگ به آن اشاره شده مفهوم دوستی و دوستیابی و همینطور خانوادهدوستی است. گروه دوستان در دورهی نوجوانی اهمیت بهسزایی دارند. نقش دوستان در شکلگیری شخصیت فرد نوجوان و ترسیم مسیر آیندهی او غیرقابل انکار است. در رمان بادام میبینیم که حضور دوستان در زندگی چطور و تا چه اندازه میتواند تأثیرگذار و مهم باشد.
مادر نیز نقش کلیدی در زندگی شخصیت اصلی دارد و خالصانه و مجدانه میکوشد تا وضعیت بیماری و در کل زندگی فرزندش را بهبود بخشد. مادر بهعنوان تنها پناه و مأمن اصلی فرزندش است.
موضوع دیگر که بد نیست به آن اشاره کنیم خودشناسی است. درک تواناییها و نقطهضعفهای خود میتواند گام بزرگی برای بهتر شدن زندگی هر انسان محسوب میشود. همانطور که نویسنده در جایی از این کتاب مینویسد:
«فکر میکنی بتونم کاری کنم که دیگران منو درک کنن؛ هرچند که خودم نمیتونم خودمو درک کنم.»
هریک از ما باید بکوشیم در مسیر خودشناسی گام برداریم و وقتی خودمان را درک کنیم، دیگران را نیز ما را درک خواهند کرد.
و در آخر این رمان از آن دست رمانهایی است که با خواندنش تجربههای جدید کسب میکنید و پس از خواندن آن مطمئناً همدلی و همدردیتان با دیگران بیشتر خواهد شد.
نقدی بر رمان بادام
پرداختن به شخصیتهایی که بهنوعی از جامعه جدا افتادهاند و بین آنها و مردم عادی تفاوت وجود دارد دستمایهی بسیاری از نویسندگان برای خلق آثارشان بوده است. بهطور مثال رمان بادام را نویسندهی کرهای وون پیونگ سون نوشته و در آن به زندگی نوجوانی به اسم یونجه پرداخته که مبتلا به بیماری خاص و نادری است. نویسنده در جایی از رمان مینویسد:
«پدر و مادرها آرزوهای بزرگی برای بچههاشون دارن؛ اما وقتی که اوضاع اونطوری که اونا انتظار داشتن پیش نمیره، فقط از بچههاشون میخوان که عادی باشن و فکر میکنن این کار آسونیه؛ اما پسرم عادی بودن سختترین چیزیه که میشه بهدست آورد.»
وون پیونگ سون کارگردان، نویسنده و فیلمساز اهل کرهجنوبی است. کتاب او توانست به شهرت جهانی دست یابد و برندهی جایزهی ادبی چانگبی برای بهترین اثر داستانی نوجوانان شد.
گرچه این رمان با محوریت شخصیتهای نوجوان نوشته شده؛ اما خواندنش برای بزرگسالان نیز جذاب و جالب خواهد بود.
این پسر نوجوان که زندگیاش روایت میشود، به بیماری آلکسی تایما یا اختلال روانی بیاحساسی مبتلا است. علت ابتلا به این بیماری از نظر پزشکی مشخص نیست و فرد بیمار نمیتواند احساسات خود را بروز دهد و در درک احساسات دیگران نیز ناتوان است. این بیماری نادر برای بیشتر مردم ناشناخته بود؛ ولی پرداختن این رمان به این موضوع باعث شد که خوانندگان این بیماری را تا حدودی بشناسند.
و اما یونجه با مادر و مادربزرگش زندگی میکند و تحت حمایت آنها قرار دارد؛ اما ناگهان اتفاقی هولناک برای خانوادهی او میافتد و از آنجایی که او نمیتواند واکنشی نسبت به این موضوع نشان دهد فقط خونسردانه ماجرا را تماشا میکند. مادربزرگ از دست میرود و مادر برای مدتی در بیمارستان و در حالت کما بستری میشود.
اینجاست که پسر نوجوان رمان مورد بحث، از نگاه مردم هیولا یا ربات معرفی میشود. درواقع دیگران بدون اینکه شناختی از یونجه و بیماریاش داشته باشند، او را مورد قضاوت و پیشداوریهای ناآگاهانهی خود قرار میدهند.
بعد از این حادثهی وحشتناک پسر نوجوان مجبور است خودش بار زندگی را به دوش بکشد.
به نظر میرسد نقطهی عطف این داستان آنجاست که یونجه با پسری شرور و بهنوعی قلدر به اسم گن آشنا میشود. دنیای شخصیت اصلی با ورود این دوست عجیبوغریب تغییر میکند.
ما با خواندن رمان بادام، به دنیای عواطف انسانی قدم میگذاریم. دنیای نوجوانهایی را خواهیم شناخت که در بروز احساسات خود مشکل دارند. کم حرف میزنند و از دید دیگران شاید غیرعادی تصور میشوند. ورود به دنیای اینگونه افراد شاید سخت به نظر میرسد؛ اما این نویسنده در خلال داستانی که برای خواننده تعریف میکند، به این مهم دست یافته است.
دو محور دیگری که در این رمان به شکلی پررنگ به آن اشاره شده مفهوم دوستی و دوستیابی و همینطور خانوادهدوستی است. گروه دوستان در دورهی نوجوانی اهمیت بهسزایی دارند. نقش دوستان در شکلگیری شخصیت فرد نوجوان و ترسیم مسیر آیندهی او غیرقابل انکار است. در رمان بادام میبینیم که حضور دوستان در زندگی چطور و تا چه اندازه میتواند تأثیرگذار و مهم باشد.
مادر نیز نقش کلیدی در زندگی شخصیت اصلی دارد و خالصانه و مجدانه میکوشد تا وضعیت بیماری و در کل زندگی فرزندش را بهبود بخشد. مادر بهعنوان تنها پناه و مأمن اصلی فرزندش است.
موضوع دیگر که بد نیست به آن اشاره کنیم خودشناسی است. درک تواناییها و نقطهضعفهای خود میتواند گام بزرگی برای بهتر شدن زندگی هر انسان محسوب میشود. همانطور که نویسنده در جایی از این کتاب مینویسد:
«فکر میکنی بتونم کاری کنم که دیگران منو درک کنن؛ هرچند که خودم نمیتونم خودمو درک کنم.»
هریک از ما باید بکوشیم در مسیر خودشناسی گام برداریم و وقتی خودمان را درک کنیم، دیگران را نیز ما را درک خواهند کرد.
و در آخر این رمان از آن دست رمانهایی است که با خواندنش تجربههای جدید کسب میکنید و پس از خواندن آن مطمئناً همدلی و همدردیتان با دیگران بیشتر خواهد شد.
نظرات
0